اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

مدیریت فرهنگی از دیدگاه مقام معظم رهبری
اداره تبلیغات اسلامی

مدیریت فرهنگی از دیدگاه مقام معظم رهبری

 

مسأله‌ی فرهنگ در یک جامعه یک مسأله‌ی حیاتی است. فرهنگ به معنای یک چیز زیاد و تجملاتی برای جامعه نیست؛ فرهنگ، اساس است. اگر فرهنگ در یک جامعه،‌ به معنای درست کلمه، فرهنگ صحیح باشد با هر تلقی که انسان از فرهنگ صحیح دارد؛ طبعاً‌ به نظر ما فرهنگ صحیح،‌ آن فرهنگی است که با مبانی اسلامی و منطق و عقل و خرد، همسان و همگام باشد، آن جامعه به سمت رشد اقتصادی و رفاه و آزادی و این چیزها هم حرکت خواهد کرد؛ یعنی این فرهنگ خوب، زمینه خواهد شد که جامعه، ثروتمند هم بشود، عالم هم بشود، از لحاظ سیاسی هم قدرت پیدا کند، از لحاظ آزادی و آزادمنشی هم به آرزوها و اهداف خودش برسد(بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی15/10/1377).

اگر فرهنگ یک کشور، فرهنگ منحطی بود، اگر رشد اقتصادی هم پیدا کند، به ضررش تمام خواهد شد؛ اگر رفاه هم پیدا کند،‌ رفاه او را به فساد خواهد کشاند؛ چنانچه آزادی و دموکراسی و حق رأی و اینها هم داشته باشد، موجب هرج و مرج و موجب فساد و تباهی او خواهد شد؛ یعنی فرهنگ؛ ذهنیت و عقلیت جامعه، و بقیه‌ی امور؛ بقیه‌ی بخش‌های بشرند. پیداست که عقل و ذهن انسان، راهنما و جهت بخش و تعیین کننده است.

اگر جامعه ای ثروتمند هم باشد،‌ اما عقل درستی نداشته باشد، این ثروت را به باد خواهد داد، یا در جای بدی مصرف خواهد کرد. فرهنگ، به جای عقلیت یک جامعه است؛ لذاست که هرچه بر روی فرهنگ سرمایه گذاری بشود، زیاد نیست. خوب، حالا من از این حرف که مورد قبول و تصدیق همه است، می خواهم استنتاجی بکنم؛ و آن این که به این معنا، مدیریت فرهنگی در جامعه، امری لازم و البته ممکن است(بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی15/10/1377).

ثانیاً‌ دخالت در فرهنگ باید ضابطه مند باشد نه افراطی.

رهاسازی کامل فرهنگ و یا سختگیری خشن هر دو غلط است

ما نمی‌خواهیم با نگاه افراطی به مقوله‌ی فرهنگ نگاه کنیم؛ بایستی نگاه معقول اسلامی را ملاک قرار داد و نوع برخورد با آن را بر طبق ضوابطی که معارف و الگوهای اسلامی به ما نشان می‌دهد،‌ تنظیم کرد. برخورد افراطی، از دو سو امکان پذیر است و تصور می‌شود: یکی از این طرف که ما مقوله‌ی فرهنگ را مقوله ای غیرقابل اداره و غیرقابل مدیریت بدانیم؛ مقوله ای رها و خود رو که نباید سربه سرش گذاشت و وارد آن شد و با این منطق که با فرهنگ مردم نمی‌شود کاری کرد؛ نمی‌شود الگوهای فرهنگی را به مردم داد؛ نمی‌شود مردم را در زمینه ی مسائل فرهنگی پیش برد، مقوله‌ی فرهنگ عمومی مردم و رشد فرهنگی آنها را رها کرد‌،‌ که متأسفانه این تفکر در جاهایی هست و عده یی طرفدار رها کردن و بی اعتنایی و بی نظراتی در امر فرهنگ هستند. این تفکر، تفکر درستی نیست و افراطی است. در مقابل آن، تفکر افراطی دیگری وجود دارد که آن سختگیری خشن و نظارت کنترل آمیز بسیار دقیق-چه در زمینه ی فرهنگ عمومی، چه حتی در زمینه ی مسائل و اخلاق شخصی؛ قالب گیری کردن و قالب ها را تحمیل کردن- است. این تفکر هم به همان اندازه غلط است. نه می‌شود فرهنگ را در جامعه رها کرد که هرچه پیش آمد، پیش بیاید، نه می‌شود آن طور سختگیری های غلطی را که نه ممکن است و نه مفید، الگو قرار دارد(بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی23/10/1382).

مفهوم مدیریت فرهنگ

مدیریت فرهنگی یعنی وضع ضابطه و قانونگذاری در امر فرهنگ

مدیریت فرهنگی،‌ یعنی این که دستگاه عاقله‌ی کشور-دستگاه مدیر و مدبره ی کشور- برای فرهنگ کشور، قراری بگذارد، ضابطه یی وضع بکند و خط کشی و قاعده و قانوگذاری بکند. معنایش این است. نباید این جور باشد که در امر فرهنگ یک کشور-برخلاف مسایل دیگر- هیچ گونه نظارتی، اشرافی، مدیریتی و تدبیری وجود نداشته باشد (بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی15/10/1377).

مدیریت فرهنگ در مقابل هرج ومرج فرهنگی است

مدیریت فرهنگی، در مقابل هرج و مرج فرهنگی است؛ به معنای استبداد و به معنای تحمیل نیست، به معنای بد رایج در میان ما نیست، یعنی نباید حمل بر این معانی بشود.

جامعه و در مجموعه‌ی فرهنگی، اگر این جور شد که هر متاع فاسد و کاسدی و مفسدی عرضه شد- بدون هیچ مواخذه و مسوولیت- این هرج و مرج است،‌ این را نمی‌شود قبول کرد؛ کما این که شما به عنوان-مثلاً- مسوول بهداشت، اجازه نمی دهید که غذای فاسدی هم به مردم داده بشود، منطقی هم هست، هیچ کس هم تردیدی ندارد. در امر فرهنگ و خوراک معنوی هم همین‌طور است(بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی15/10/1377).

درست است که کسانی در دورآن‌هایی در تاریخ، در کشور خود ما در جاهای فراوانی از دنیا،‌ از اروپای قرون وسطا و بعد از آن، به این بهانه بر روی افکار و گرایش های غیرمطلوب خودشان شمشیر کشیدند و هرکار خواستند، کردند؛ بله، از این مدیریت فرهنگی به عنوان جلوگیری از هرج و مرج، قطعاً‌ سوءاستفاده شده؛ مثل خیلی از مفاهیم درست دیگری که از آنها سوءاستفاده شده است. این موجب نشود که به مجرد این که مسأله‌ی مدیریت و انضباط فرهنگی و سر رشته دارای یک مجموعه بر فرهنگ کشور مطرح می‌شود، ما فوری آن را رد کنیم؛ که آقا، فلان افراد هم اروپای قرون وسطا و دوره ی انگیزاسیون، این حرف را می‌زدند!.... به نظر من این مغالطه و خلط مبحث است. خیلی خوب، آنها از این حقیقت صحیح، استفاده ی بد و سوءاستفاده می‌کردند؛ کما اینکه از نام آزادی هم سوءاستفاده می‌شود از مطبوعات، از اسم فرهنگ،‌ از دین و از منابر تبلیغی دین هم سوءاستفاده می‌شود. خوب، سوءاستفاده که موجب نمی‌شود ما اساس این امر را مورد تردید قرار بدهیم(بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی15/10/1377).

حکومت باید بر حوزه فرهنگ نظارت کند

آنچه که در مقوله‌ی فرهنگ بر عهده‌ی حکومت است، عبارت است از نظارت هوشمندانه، متفکرانه، آگاهانه، مراقبت از هرز روی نیروها و هرزه‌رویی علف هرزه ها، هدایت جامعه به سمت درست، کمک به رشد و ترقی فرهنگی افراد جامعه؛‌ با ید به این همه مجموعه‌ی انسان و بخصوص جوان که در جامعه هستند، کمک کرد تا بتوانند راه صحیح و رشد خود را پیش ببرند. ما نه معتقد به ولنگاری و رهاسازی هستیم، که به هرج و مرج خواهد انجامید، نه معتقد به سختگیری شدید؛ اما معتقد به نظارت، مدیریت، دقت در برنامه‌ریزی و شناخت درست از واقعیات هستیم.

.... امروز با این رسانه‌های جهانی و با انگیزه ی شدیدی که در تزریق و تلقین فرهنگ های خاص مراکز قدرت جهانی وجود دارد، نمی‌شود ما میدان را رها کنیم تا دیگران هر کاری که می خواهند، بکنند. امروز همان کسی که ادعای آزادی می‌کنند و دم از لیبرال بودن می زنند، پیچیده ترین و دقیق ترین و ظریفترین شیوه ی کنترل را بر روی فرهنگ کشورهای خودشان، بلکه سراسر دنیا اعمال می‌کنند و سعی دارند که فرهنگ خود را به کشورهای دیگر منتقل و تزریق کنند. در این فرهنگ تحمیلی و تزریقی اسم آزادی هست، ولی حقیقت آزادی نیست؛ آزادی تا آن جا هست که با منابع سرمایه دارها و کمپانی ها و مجموعه های قدرتمند و ثروتمند و رزمند و زورمند جهانی اصطکاک پیدا نکند؛ اما این فرهنگ در قبال مسائل اخلاقی و فضیلت و .... کاملاً‌ آ‌زاد است و در قبال تعدی و تجاوز به معنویت هم در آزادی مطلق است؛ لیکن حدود بسیار دقیق و سختگیرانه ای وجود دارد که به منافع قدرت هایی که منبع و منشأ این تزریق و تهاجم فرهنگی در جهان هستند، تعدی نشود.

در قبال هجمه ای که امروز وجود دارد، نمی‌شود بیکار نشست و نظارت را از دست داد؛‌ بایستی با دقت، مراقب رفتار و حرکت فرهنگی جامعه بود و برای آن برنامه‌ریزی کرد؛ این یکی از مهمترین وظایف حکومت است و حق بزرگی است که مردم بر گردن حکومت دارند؛ حق رشد فضلیت ها و پیشرفت در زمینه ی معنویات؛ این حق را باید حکومت ایفا کند. این مطلب مهمی است که باید برایش برنامه‌ریزی و فکر شود و راه های اثرگذاری بر روی فرهنگ عمومی مردم و رشد فضایل شناخته شود(بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی23/10/1382).

باید مراقب بود که به عنوان و نام آزادی در گرداب بی بندوباری نیفتیم

در همین زمینه باید کجروی ها و انحراف ها دیده شود تا به نام آزادی دچار بی بندوباری نشویم؛ چون آزادی مرز بسیار ظریف و دقیقی با بی بندوباری دارد؛‌ باید مراقب بود که به عنوان و نام آزادی در گرداب بی بندوباری نیفتیم؛ زیرا بی بندوباری در نهایت متهی خواهد شد به نفی آزادی و خود هرج و مرج، وجود استبداد، تحمیل و فشار را توجیه و زمینه را برای استبداد فراهم می‌کند. البته ما برای آزادی خیلی احترام و ارزش قائلیم و به صورت مبنایی هم معتقدیم که آزادی باید در جامعه باشد؛ آزادی فکر، عقیده و رفتار. و عقیده ی ما بر این است که رشد و تکامل انسانها بدون فضای آزاد امکان ندارد؛ در فضای استبداد امکان پذیر نیست که افراد و جامعه رشد کنند؛ استعداد انسان‌ها باید در فضای آزاد رشد کند؛ انسانها هم در این فضا تعالی و تکامل پیدا می‌کنند. ما به معنای حقیقی کلمه به آزادی و وجود آن معتقدیم‌؛ منتها آزادی یک مسأله است،‌ عدم مدیریت، عدم نظارت و عدم دقت در آنچه می گذرد، مسأله‌ی دیگری است؛ رها کردن کار مسأله‌ی دیگر است؛‌ به هیچ وجه نباید اجازه داد که این موضوع در جامعه اتفاق بیفتد. در مقوله‌ی فرهنگ، رفتار حکومت باید دلسوزانه و مثل رفتار باغبان باشد. باغبان بهنگام نهال می‌کارد، بهنگام آبیاری می‌کند، بهنگام هرس می‌کند، بهنگام سمپاشی می‌کند و بهنگام هم میوه‌چینی. باید فضای فرهنگی کشور را باغبانی کرد؛ ینی مسوولانه و با دقت این مقوله را دنبال کرد. بعضی ها بعمد و کاملاً‌ حساب شده بی بندوباری را ترویج می‌کنند. البته بنده نشانه های این کار را می دیدم و حدس می‌زدم که چه اتفاقی می خواهد بیفتد. بعد کارهایی که دستگاه‌های مسوول کردند و اطلاعاتی که به دست آوردند،‌ روشن کرد که همان حدسی که می‌زدم، واقعیت دارد. عده ای برای این که جامعه را از لحاظ فکری، ایمانی و فضایل اخلاقی از مسیر هدایت اسلامی دور و فکر مردم را خراب و راه بی بندوبای را برای آنها باز کنند، برنامه‌ریزی کرده اند. جزو وظایف حکومت است که با این افراد مقابله کند؛ مقابله ی با نشر ضلالت و بدعت جزو کارهایی است که بر عهده‌ی ماست و باید آن را به شیوه ای درست انجام بدهیم. من اعتقاد به سختگیری و برخورد خشن ندارم؛ منتها راه‌هایی وجود دارد که باید آنها را جستجو و پیدا کنید و برایش حقیقتاً برنامه‌ریزی کنید. دستگاه‌های فرهنگی اجرایی کشور مثل آموزش عالی، آموزش پزشکی، وزارت فرهنگ و ارشاد و وزارت آموزش و پرورش این کار را در برنامه ها و سیاست‌های اجرایی خودشان بگنجانند و به طور جدی دنبال کنند. البته تلاش های خوبی هم می‌شود،‌ من اینها را هم می بینم. لیکن مقوله، مقوله‌ی بسیار مهم و تعیین کننده ای است که بایستی به آن پرداخت(بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی23/10/1382).

بنابراین باید برای اصلاح و رشد جامع کار فرهنگی بشود

در اهمیت کار فرهنگی هرچه گفته بشود کم است

در باب کار فرهنگی و اهمیت آن،‌ هرچه گفته بشود، تکرار گفته شده هاست و یک نکته بیش نیست و آن، پیام انقلاب و اصل ایصال آ‌ن است،‌ که از اصول مسلم اسلامی می باشد. تبلیغ، یعنی رساندن-«الذین یبلغون رسالات الله»- یعنی حجاب ها و مانع ها را در نوردیدن، و رساندن سخن حق به مرکزی که باید برسد. هرچه گفته بشود، حول و حوش همین یک نکته است، و در این زمینه همه چیز یا بسیاری از چیزها گفته و نوشته شده است(بیانات در دیدار با وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی و نمایندگان فرهنگی جمهوری اسلامی در خارج از کشور03/02/1370).

مسئله ی فرهنگ و قضایای فرهنگی خیلی مهم است.... اهمیت کار فرهنگی نباید مورد غفلت قرار گیرد. در کار فرهنگی هیچ وقفه و تعللی جایز نیست؛ چون بیشترین تلاش دشمنان بر روی جامعه و ملت و کشور ما، تلاش فرهنگی است. این مبالغه نیست! بیشتر و پُرحجم و موثرتر از تلاش های سیاسی و امنیتی، تلاش فرهنگی است. علت هم این است که آنها می دانند اگر در تلاش های فرهنگی علیه انقلاب موفق و پیروز شوند،‌ بقیه‌ی کارها برای آنها آسان خواهد شد؛ لذا روی آن متمرکزند(بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار با رئیس جمهور و اعضای هیئت دولت06/06/1385).

تعریف کار فرهنگی

من یک وقت گفتم، اگر بنیاد شهید، جسم و روح را معادل می داند، باید نصف امکاناتش را در اختیار روح- یعنی کار فرهنگی- بگذارد. البته کار فرهنگی، فقط درست دادن و گفتن نیست. گاهش شما به یک نفر قرصی می دهید، یا در دهان کسی لقمه ای می گذارید. این کار، فرهنگی است. وقتی که صحبت از کار فرهنگی می‌شود، ذهنتان فورا به سمت مجله و روزنامه و امثال اینها نرود. نه، کار این خانم هم فرهنگی است. کاری که ایشان در بیمارستان می‌کنند، به نظر من خیلی اوقات، حتی ممکن است فرهنگی‌تر از کتابی باشد که ما هب دست یک نفر می‌دهیم. کار فرهنگی را درست لخت کنیم و بفهمیم یعنی چه. کار فرهنگی، آن چیزی نیست که لباس فرهنگی دارد. لباس فرهنگی، یعنی نوشته و کاغذ و قلم و امثال اینها. این، فرهنگ می‌شود؛ اما کار فرهنگی نیست. کار فرهنگی، یعنی روح فرهنگی در آن باشد، یک حرکت فرهنگی باشد، رشد بدهد و فعل و انفعال را در ذهن و مغز و جان و عواطف انسان به وجود آورد. اگر شما مدرسه درست کردید، من این مدرسه در روح کودکی که هدف و آماج کار تبلیغی شماست، اثر مثبت نگذاشت،‌ این کار چیست؟ می‌توانید ادعا کنید که کار فرهنگی است؟ نه،‌ این، ضدفرهنگی است. می خواهم حساسیت قضیه را توجه بکنید(بیانات در دیدار با قائم مقام و مسئولان بخش‌های مختلف بنیاد شهید انقلاب اسلامی 23/10/1369).

فراموش نکنید که مسأله‌ی فرهنگی، مسأله‌ی خیلی مهمی است. همه‌ی این کارها یک طرف، فرهنگ هم یک طرف. اگر ما به یک نفر کمکی بکنیم، اما همانطور که به او کمک می‌کنیم، بگوییم: بگیر زهرمارت کن! آیا او با ما دوست می‌شود یا دشمن؟ ممکن است اول بگوید: آقا خیلی ممنون،‌ نوکرت هم هستم؛ اما در دلش می‌گوید مرده شوی شکلت را ببرند،‌ خودت زهرمار کن! یک وقت هم هست که می روید و می گویید قربانت بروم، من که نتوانستم به تو خدمتی بکنم، شرمنده ی تو هستم، چه کار کنم؟ ان شاءالله خدا به هردومان کمک کند. آیا او با شما دوست می‌شود یا دشمن؟ من نمی گویم شما زبانی کار کنید. نه،‌ باید عملی کار کنید. بنیاد باید عملی کار بکند؛ اما کار فرهنگی را این طوری تشبیه کنید(بیانات در دیدار مسئولان بنیاد مستضعفان و جانبازان انقلاب اسلامی 24/07/1369).

عرصه هایی که نیاز به مدیریت و کار فرهنگی دارد

از نظر رهبر معظم انقلاب اسلامی به طور کلی می‌توان حضور فرهنگ را در سه عرصه مشاهده کرد که مدیریت و نظارت حکومت بر هر سه عرصه و انجام کارهای فرهنگی مرتبط و متناسب با آن ضروری است.

من فرهنگ کشور را در سه عرصه به طور مهم و عام مشاهده می‌کنم....

1- عرصه ی تصمیم‌های کلان کشور

اول، در عرصه‌ی تصمیم‌های کلان کشور است؛ یعنی فرهنگ به عنوان جهت دهنده ی به تصمیمات کلان کشور- حتی تصمیم‌های اقتصادی، سیاسی، مدیریتی، و یا در تولید-نقش دارد. وقتی ما می خوا هیم ساختمان بسازیم و شهرسازی کنیم، در واقع با این کار داریم فرهنگی را ترویج می‌کنیم، یا تولید می‌کنیم، یا اشاعه می‌دهیم. وقتی تولید اقتصادی هم می‌کنیم، در واقع داریم از این طریق فرهنگی را تولید می‌کنیم، یا اشاعه می‌دهیم، یا اجرا می‌کنیم. اگر در سیاست خارجی مذاکره ای می‌کنیم و تصمیم می گیریم، عیناً همین معنا وجود دارد. بنابراین فرهنگ مثل روحی است که در کالبد همه‌ی فعالیت های گوناگون کلان کشوری حضور و جریان دارد. فرهنگی که باید در تولید، خدمات، ساختمان سازی، کشاورزی، صنعت، سیاست خارجی و تصمیمات امنیتی رعایت شود و حدود را معین و جهت را مشخص کند، چیست؟ این باید در اینجا معین شود. بنابراین، فرهنگ به عنوان جهت دهنده ی به تصمیمات کلان کشور است؛ این در واقع اهمیت و بنا گذاشتن یک مبنای فرهنگی را در این جا به ما نشان می‌دهد(بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی26/09/1381).

2- فرهنگ به عنوان شکل‌دهنده‌ی به ذهن و رفتار عمومی جامعه

دوم، فرهنگ به عنوان شکل‌دهنده‌ی به ذهن و رفتار عمومی جامعه است. حرکت جامعه براساس فرهنگ آن جامعه است. اندیشیدن و تصمیم گیری جامعه بر اساس فرهنگی است که بر ذهن آنها حاکم است. دولت و دستگاه حکومت نمی‌تواند از این واقعیت به این اهمیت، خود را کنار نگهدارد. وقتی مردم در خانواده و ازدواج و کسب و لباس پوشیدن و حرف زدن و تعامل اجتماعی شان در واقع دارند. با یک فرهنگ حرکت می‌کنند-بنده پیش از انقلاب در سخنرانی هایم مثال می‌زدم و می گفتم فرهنگ مثل توری است که ماهیها بدون این که خودشان بدانند، در داخل این تور دارند حرکت می‌کنند و به سمتی هدایت می‌شوند-دولت و مجموعه حکومت نمی‌تواند خود را از این موضوع برکنار بدارد و بگوید بالاخره فرهنگی وجود دارد و مردم به چیزی فکر می‌کنند؛‌ نه، ما مسئولیت داریم این فرهنگ را بشناسیم؛ اگر ناصواب است، آن را تصحیح کنیم؛ اگر ضعیف است، آن را تقویت کنیم؛ اگر در آن نفوذی هست- مانند مثال‌هایی که ایشان در باب اینترنت زدند- دست نفوذی را قطع کنیم. بنابراین فرهنگ به عنوان شکل‌دهنده‌ی به ذهن و رفتار عمومی جامعه هم یکی از میدان‌های اساسی است.

من در این خصوص چند مثال یادداشت کرده ام. در داخل کشور، چیزهایی که در فرهنگ عمومی ما ضعیف است، یا جایش کم است، یا – به قول آقایان- احتیاج به دوز بالاتری دارد، کدام است؟ یکی از آنها انضباط است. جامعه ی ما به انضباط‌،‌ نهایت نیاز را دارد. دیگری، اعتماد به نفس ملی و اعتزار ملی است؛ یعنی احساس عزت کردن از این که من اهل ایرانم. به قول سهراب سپهری، «اهل کاشانم، روزگارم بد نیست»؛ این افتخار است. یا درجایی دیگر می‌گوید:«من مسلمانم،». اعتزاز به ایرانی بودن؛ ما به این نیاز داریم. البته این با ملی گرایی ناقص- همان ناسیونالیسم منفی مطرودی که ما همیشه آن را رد می‌کردیم- نباید اشتباه شود؛‌این ناسیونالیسم مثبت است؛‌این ملی گرایی به معنای خوب قضیه است؛ ما به این احتیاج داریم.

مورد بعدی، قانون پذیری است؛‌ به هم تنه نزدن، از هم جلو نیفتادن، حق همدیگر را برنداشتن، توی جیب همدیگر دست نکردن؛ اینها قانون است و ما در جامعه اینها را لازم داریم. موضوع دیگر، غیرت ملی است. اگر ببینیم کسی دارد به نحوی از انحاء به مرزهای فرهنگی یا دینی یا جغرافیایی یا ملی ما تعرض می‌کند یا فکر تعرض دارد، باید خون ما جوش بیاید و غیرت ما تحریک شود. کسانی که از دین و انگیزه‌های دینی تهیدستند، با همین غیرت ملی توانسته اند کشور و هویت فرهنگی و استقلال و ماندن خود را حفظ کنند. فرض بفرمایید که یک نفر نظامی یا سیاسی در کشوری پیدا می‌شود و پرچمش را فرود می آورد و به بیگانه اجازه می‌دهد تا به خیابان پایتختش- مثلاً پاریس- بیاید؛ اصلاً‌ اسم او جزء اسم های بدنام دنیا ثبت می‌شود. شاه سلطان حسین اجازه می‌دهد بیگانه ها داخل اصفهان بیایند، این اصلاً زدودنی نیست. شما الان در ذهن خود امیر تیمور شاه را با شاه سلطان حسین مقایسه کنید، ببینید برای کدامیک از آنها در دل شما احترام بیشتری وجود ارد؟ امیر تیمور کسی است که از جای دوری آمده- شاید هم بشود اصلاً او را بیگانه به حساب آورد- و آن همه قتل و غارت کرده؛ اما به این کشور عزتی داده و در عین حال دل انسان با او صاف‌تر است تا با شاه سلطان حسین. غیرت ملی چنین حالتی دارد؛‌ ما این را در داخل کشورمان لازم داریم. البته من نمی‌خواهم وارد این مقوله بشوم که دارد با اینها مبارزه می‌شود و ما باید از این اصالت ها و پایه های اسای حیات اجتماعی در داخل کشور خودمان دفاع کنیم؛‌ اما بالاخره اینها جزء‌ فرهنگ عمومی است. مقوله‌ی بعدی، تدین و دین باوری است؛ دین باوری با همان معنای عام خودش. من این جا به نظرم به دانشجویان هم این نکته را گفتم که هر کس شب بیست و یکم قرآن سرش گرفت و «بک یا الله» گفت، از نظر من او همان دانشجویی است که من می گویم متدین و خدایی و مسلمان و حزب اللهی است؛ کاری ندارم از کدام حزب و جناح و تشکیلات است. ما باید همه را به این طرف بکشانیم که شب بیست و یکم ماه رمضان احساس کند دلش به سمت مسجد و قرآن می کشد؛ این حالت برای کشور ما خیلی لازم است .

موارد دیگر، فرهنگ ازدواج، فرهنگ رانندگی، فرهنگ خانواده،‌ فرهنگ اداره- رشوه بگیریم، نگیریم، با رشوه گیر چه کار کنیم، کار مردم را چگونه راه بیندازیم- و فرهنگ لباس است. وقتی بنده خودم در این شورا بودم، شورا وزیر محترم آن وقت را- که جنای آقای خاتمی بودند- موظف کرد تا الگوی لباس بیاورد. ایشان رفتند زحماتی کشیدند، اما به جایی نرسید. من نمی گویم آقایان حتماً کت و شلوار را بکَنند و همان لباس‌های پیشنهادی را بپوشند؛ اما بگذارید ما لباسی داشته باشیم که بگوییم ایرانی است؛ در موزه ها آن را نگه داریم و مال زمان هخامنشیان و ساسانیان و سلجوقیان هم نباشد؛ باب امروز باشد.

بنده با مُد خیلی موافقم؛ جزو آدم‌هایی هستم که به مُد گرایش دارم، اما مُدی که از داخل جوشیده باشد- چون مُد یعنی ابتکار و نوآوری- نه چیزی که از بیرون بیاید. مُد آرایش مو و لباس و حرف زدن ما همه اش دارد از بیرون می‌آید. باید برای همین کلمه ی مُد، آقای حدادعادل فکری بکنند تا بنده هم که این قدر از استعمال کلمات دخیل بپردازم، مجبور نباشم آن را به کار ببرم.

الگوی مصرف وسایل زندگی مهم است؛ فرش و پرده و چراغمان چه طوری باشد؛ اینها را نمی‌شود ندیده گرفت. اگر کسی توی بحر این کارها برود، می بیند چقدر سرمایه و فکر و همت و هنر دارد صرف اینها می‌شود که گاهی بسیاری از آنها بیهوده است. بالاخره جایی باید موضع خود را درباره ی اینها معین کند؛‌ حتی اگر آنها بیهوده است. بالاخره جایی باید موضع خود را درباره ی اینها معین کند؛ حتی اگر بگوید من الان وقت ندارم و الویتم تعیین لباس ملی نیست. خیلی خوب، معلوم بشود که ما تا پنج سال یا ده سال این اولویت را نداریم و می‌خواهیم آن را کنار بگذاریم؛ لیکن بالاخره این انبار مجموعه‌ی فرهنگی صاحبی داشته باشم. این هم فرهنگ در عرصه ی دوم است(بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی26/09/138).

3- عرصه ی سوم، فرهنگ به عنوان سیاست‌های کلان آموزشی و علمی دستگاه‌های موظف دولت

عرصه ی سوم، فرهنگ به عنون سیاست‌های کلان آموزشی و علمی دستگاه‌های موظف دولت است؛‌ یعنی آموزش و پرورش و آموزش عالی و بهداشت و درمان. دستگاه‌های موظف دولت بالاخره باید سیاست‌های کلان آموزشی وعلمی شان را از مرکزی بگیرند؛ این مرکز،‌ این شور است. درست است که آموزش و پرورش خودش یک مجمع مشورتی دارد، ولی او کار دیگری می‌کند و نزدیک به اجراست؛ اما این دورتر از اجراست؛ کلان تر و وسیع تر نگاه می‌کند. وزارت علوم و بهداشت و درمان به شدت به این شورا احتیاج دارند(بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی26/09/138).

این سه مقوله، مقولاتی است که همه اش فرهنگی محض است و مرکزی برای رسیدگی لازم دارد و این مرکز هم هیچ جا جز این جا نیست. در بخش دوم که فرهنگ به عنوان شکل‌دهنده‌ی به ذهن و رفتار عمومی جامعه است،‌ بحث تبلیغ و امثال آن را هم می گنجانم؛‌ یعنی چیزهایی که مربوط به وزارت ارشاد یا سازمان تبلیغات است، در این بخش می گنجد. البته شورای فرهنگ عمومی هم- آن طور که من در گزارش دیدم- جلسات فراوانی داشته، متنها این وظایف باید حقیقتاً جدی گرفته شود و روی اینها کار شود.

در بحث فرهنگ به عنوان سیاست‌های کلان آموزشی و علمی دستگاه‌های موظف دولتی- که عرصه ی سوم بود- یکی از کارهایی که باید در این شورا تصمیم‌گیری و اجرا شود، نحوه ی استفاده از مدیران و اساتید وفادار به دین و نظام اسلامی و انقلاب است(بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی26/09/138).

الزامات و شرایط کار فرهنگی

1- در همه جا باید برنامه‌ریزی بشود و برنامه، چارچوب کار باشد

من فقط می خواهم بگویم که طراحی و اتقان و سرعت دادن به برنامه و پیروی آن،‌ باید ارزش بشود. اگر روزی کسی خود را مأمور می دانست که به اجتهاد و تشخیص و فهم عمل کند، این دیگر بایستی تمام بشود و از بین برود. اجتهاد و تشخیص و فهم شخصی، باید در چارچوب برنامه- و نه بیرون از برنامه- باشد. این کار باید یک ارزش تلقی بشود و تخلف از برنامه، ضد ارزش محسوب گرددد. اگر برنامه نقص دارد، کاملش کنید؛ اما وقتی برنامه وجود دارد، باید همه به عنوان چارچوب کار بپذیرند. تمام دستگاه‌های دولتی و مجلس و قضایی و نظامی، باید این کار برایشان ارزش باشد و مسابقه برای این که بخش‌های گوناگون برنامه، حتی زودتر از زمان پیش بینی شده تحقق پیدا کند، راه بیفتد. یکی از خصوصیات برنامه،‌ "زمان" ا ست که باید در وقت یا زودتر از وقت، تحقق پیدا کند(سخنرانی در دیدار مسوولان و کارگزاران کشور در آستانه ی یازدهمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی09/11/1368).

2- قرار دادن فرهنگ در اولویت‌های اول بودجه

در کار فرهنگی نباید مسأله‌ی پول و بودجه، یک مشکل عمده به حساب آید. به این معنا که مشکلات و نقایص فرهنگی را در ردیف نیازهای بودجه ای و در آخرهای لیست قرار ندهیم؛ بلکه در اول های لیست- اگر نگوییم در ردیف اول- قرار بدهیم. اگر درست فکر بکنیم، این به صرفه ی اقتصادی مملکت هم است. یعنی از این که بودجه و امکانات بیشتر را به کارهای فرهنگی- بخصوص فرهنگ آموزشی- متوجه کنیم، کشور زیان نخواهد کرد؛‌زیرا که خود این، برای آینده ی کشور تولید امکانات می‌کند(بیانات در دیدار اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی21/09/1368).

فایده مصرف بودجه در فرهنگ بلندمدت است نه کوتاه مدت

اگر ما امروزه بودجه ی ارزی و یا ریالی را به کار فرهنگی متوجه می‌کنیم، باید توجه نماییم که اگرچه ممکن است در کوتاه مدت، این بودجه به درد کارهای اقتصادی و گردش امور اقتصادی کشور ما نخورد، اما در اندکی بعد از کوتاه مدت- نه این که در بلند مدت زیاد- عادیش فوراً به خود ما برمی گردد؛ مثل همین مسأله‌ی انتشارات و کاغذ، که ما باید بتوانیم کتاب و نشریه ی علمی و امثال اینها را در اختیار داشته باشیم. باید کاغذ را در اختیار دستگاه‌های فرهنگی گذاشت تا بتواند این کار مهم را انجام بدهند. این، یک مسأله است که در نگرش به عرصه ی فرهنگی کشور، ما باید به تربیت نیروی انسانی توجه کنیم(بیانات در دیدار اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی 21/09/1368).

3- پول همه چیز نیست بلکه تولید فکری مهمتر است

هدف این تهاجم با چنین ابعادی، اسلام و انقلاب و ما هستیم. البته، شکی نیست که مقابله با این تهاجم، پول و بودجه و امکانات و پشتیانیهای سیاسی دولت را می خواهد؛ اما دولت پول بدهد و پشتیبانی بکند که چه بشود؟ طبیعی است که فکری پخش بشود. آن فکر کجا تولید خواهد شد؟ آیا آن هم در دولت است یا در حوزه؟ اینها انتظاراتی است که از حوزه می‌رود(سخنرانی در دیدار مجمع نمایندگان طلاب و فضلای حوزه‌ی علمیه‌ی قم07/09/1368).

4- رفع مظلومیت از بخش فرهنگ(صرف وقت و بودجه کافی)

از بخش فرهنگ رفع مطلوبیت کنید. بخش فرهنگ انصافاً بخش مظلومی است. واقعاً‌ مسأله‌ی فرهنگ را دست کم نگیرید. بنابراین صرف وقت کنید و در بودجه هم برایش پول و فصول قابل توجهی بگذارید(بیانات معظم له در دیدر رئیس جمهور و اعضای هیأت دولت به مناسبت هفته دولت04/06/1386).

متولیان امور فرهنگی

الان در این مملکت، همه چیز، از جمله امور فرهنگی، دست ماست پس:

همه دستگاهها مسئولند

امروز اکثر جامعه ما جوانند؛ این نقطه قوتی است. اما از آن طرف هم این اشکال وجود دارد که یک وقت خدای ناکرده این جوان، تحت تأثیر افکار غلط قرار گیرد؛ بعد شما چطور می‌خواهید جواب خدا را بدهید؟! یک وقت من و شما در این مملکت، هیچ کاره بودیم، گوشه‌ای نشسته بودیم و به قدر وسع خودمان زحمتی هم می‌کشیدیم، بی تأثیر هم نبود؛ در همان حدی که خدای متعادل برکت می داد، یکی در دانشگاه، یکی در مسجد، یکی در محیط درسی، یا محیط کا ری و علمی، کارهایی می‌کردیم؛ اما الان در این مملکت، همه چیز، از جمله امور فرهنگی، دست ماست. فردا شب جواب خدا را چه می دهید که بچه های مردم که نماز خوان بودند،. بی نمار بشوند! تا دیروز به دین و ایمان و به خدا عقیده داشتند، حالا شما در آن جا نشسته اید، به همه چیز بی اعتقاد شدند! شما که امروز نمی‌توانید بگویید «خدایا من هیچ کاره بودم»؛ شما همه کاره هستید. «ولتسئلن عماکنتم تعملون» خدای متعال از شما می پرسد. مگر خدا گریبان من و شما را رها می‌کند؟! خدا شاهد است به خاطر همین مسوولیت گاهی شب خوابم نمی‌برد! این مسوولیت که احساس می‌کنم ما می نشینیم تا افرادی بیایند و دین بچه های مردم و این جامعه با ببرند، عقیده ی آنها را عوض کنند و دینشان را خراب کنند! اما همین‌طور نشسته باشیم و تماشا کنیم؛ به خیال این که کار یاز دست ما برنمی‌آید! چرا کاری برنم نمی‌آید؟ الان کار، دست من و شماست، همه چیز دست شماست، امور فرهنگی دست شماست، آموزش و پرورش یک جور، دانشگاه یک جور، امور وزارت فرهنگ و ارشاد یک جور! نمی‌شود که ما این مسوولیت را از روی گردن خودمان برداریم(بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی15/10/1377).

شورای عالی انقلاب فرهنگی مرکز فرماندهی امور فرهنگی است

شورای عالی انقلاب فرهنگی، یکی از صدقات جاریه امام(رضوان الله تعالی علیه)‌است و یک نعمت بزرگی است برای امور فرهنگی کشور، زیرا همان‌طور که آقای هاشمی اشاره کردند، اگر چنانچه امور فرهنگی یک متولی و یک مجمع دلسوز و علاقمندی نداشته باشد احتمال این است که برنامه‌های فرهنگی در محاسبات دولتی جای خودش را پیدا نکند. مجموعه‌ی دولت به مسایل کلی کشور طبعاً می رسند و بدیهی است بعضی از مسایل به هر دلیلی خودش را بر مجموعه‌ی دولت تحمیل می‌کند و چاره ای نیست که نسبت به آنها تصمیم گیری و دنباله گیری شود، مسایل فرهنگی در این بین احتیاج به مرکزی دارند که دلسوزانه و پی‌گیر نسبت به آن مسایل در آن مجمع مطالعه شود و تصمیم گیری شود و این مجمع {شورای عالی انقلاب فرهنگی}،‌ همان مجمع است.

آن روزی که عده ای خیال می‌کردند برای یک مجموعه‌ی فرهنگی یعنی یک شورای فرهنگی، دیگر ضرورتی نیست،‌ امام تأکید کردند که شورای عالی انقلاب فرهنگی باشد و به این شکل جدید تشکیل شد و جناب آقای هاشمی یکی از دلسوزان این قضیه بودند. شاید نظر ایشان به همین معنا بود که واقعاً مسایل فرهنگی کشور، چه آنچه که مربوط به ارگآن‌های فرهنگی و دانشگاه‌ها و آموزش و پرورش و وزارت ارشاد است و چه آن مسایلی که مربوط به مسایل فرهنگی جامعه به طور عام است، یک متولی و مباشری داشته باشد. الحمدلله که این جلسه باقی ماند و به آن اهتمام می‌شود. آقایان مسوول رسمی و موظفین دولتی فرهنگ و صاحبنظران فرهنگی در آن شرکت دارند(بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی19/09/138).

جایگاه شورای عالی انقلاب فرهنگی

1- همه دستگاه‌ها وظایف خودشان را دارند اما شورا مسائل فرهنگی را در مجموع کلان هدایت می‌کند

وقتی ستاد انقلاب فرهنگی تشکیل شد- ضمن سیاست گذاری‌هایی که انجام می‌گرفت- در واقع این کارهای اجرایی روز به روز بود؛‌ لیکن بعد از آن که کارها به جریان افتاد و نظام بهتری پیدا کرد، احساس شد که لازم است شورای عالی انقلاب فرهنگی تشکیل شود، که به دستور امام(رضوان الله علیه) تشکیل شد و عمده ی نظر این بود که هدایت امور فرهنگی کشور را این شورا برعهده بگیرد. البته دستگاه‌های اجرایی فرهنگی مسوولیت هایی دارند که هیچ چیز حای مسوولیت‌های آنها را نمی‌گیرد؛ کما این که دستگاه‌های قانوگذاری هم مسوولیت هایی دارند که هیچ چیز جای مسوولیت های آنها را نمی‌گیرد. اما همه‌ی اینها در کنار هم مرکزی را می‌طلبد که مسائل فرهنگی کشور را که دارای دامنه ی بسیار وسیع و موثری است در مجموع هدایت کلان کند(بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی19/09/138).